امروز مادری در میان انبوه آدم ها به مرکز شهر آمد، تا ساعتی کنار شهید گمنام بنشیند و استخوانی سبک کند. بنظر مادر خسته و دلشکسته است و شاید هم دلش گیر فرزندی که می خواست برایش مادرانه ای بسراید...
به گزارش گلستان ما به نقل از زرین نامه، چادر را روی صورتش می کشد تا دمی با او تنها باشد؛ گریه می کند، شاید برای شهیدش، شاید برای مادران چشم انتظار و شایدهم برای گمنامی شهید ...
شاید.....
ولی خدا کند گریه اش برای دل شکسته اش نباشد دلی شکسته از ناهنجارهایی که هنجار، وصیت نامه هایی که فراموش و بی حجابی هایی که با کشف حجاب کنار نرفت و امروز به آسانی و با هیچ سختگیری کنار می رود!
خداکند دلش از آدم های شهر که غرق زندگی روزانه شده اند و شهید را فراموش کرده اند نگرفته باشد. خدا کند فقط برای دیداری دوباره با شهید به اینجا آمده باشد نه از باب اینکه برای درد و دل در این شهر بزرگ هیچ کسی را نیافته!
نرگس تجری/ گلزار شهدای گمنام علی آبادکتول
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد